
یادداشت های یک آموزگار
یادداشت های یک آموزگار
نویسنده: منصور یاقوتی
سال ۱۳۵۰ من در استخدام رسمی وزارت آموزش و پرورش ایران در آمدم و مرا به شهرستان سنقر منطقه «کُلیایی» تحویل دادند و از آنجا مرا راهی روستایی کردند به نام «چوارمِلان» یعنی چهار گردنه .به فاصله کوتاهی به زادگاهم نزدیک بودم و مردم آنجا پدرم را می شناختند . آموزگار کودکان یک مدرسه ۵ پایه ای شدم یعنی باید کلاس های اول و دوم و سوم و چهارم و پنجم را در یک کلاس و ،زیر یک سقف ،درس می دادم و…